داستان کوتاه موسی وفرعون
15 اسفند 1390 توسط انصاری
ابلیس وقتی نزد فرعون آمد
وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می كرد .
ابلیس گفت :
هیچكس تواند كه این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب ساختن ؟
فرعون گفت : نه
ابلیس به لطایف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت .
فرعون بسیار تعجب كرد و گفت : اینت استاد مردی كه تویی !
ابلیس سیلی یی بر گردن او زد و گفت :
مرا با این استادی به بندگی حتی قبول نكردند ،
تو با این حماقت ، دعوی خدایی چگونه می كنی ؟؟!!